loading...
جور وا جور|مجله تفریحی سرگرمی تهران پاتوق
فروشگاه
آخرین ارسال های انجمن
جور وا جور بازدید : 332 پنجشنبه 20 بهمن 1390 نظرات (0)



سلام خوبید   ؟!؟!؟!؟!؟!؟

تا حالا شده با دوست پسرت یا دوست دخترت   شب ولنتاین بری بیرون بعد یک شخص تنها رو ببینی که داره تو خیابون راه می ره و شما رو نگاه می کنه؟

تا حالا شده  یک پسره ببینتون  و  تو شچماش   فقط  گریه و  ناراحتی باشه؟

              

می دوسنی    پسرا بیشتر تو رابطه دوستی  ضربه می خورن؟


اصلا چیزی می دونسی؟


معلمومه که نمی دونسی  .....  وقتی این همه  خوشی داشته باشی  هیچ وقت به بد بختی کسی فکر نمی کنی


فقط فکر اینی که چیزی بپوشی رژ چی بزنی ....

لباس  مارک دارت رو بپوشی یا اون زاپ   داره....


اصلا دقت کردی بعضی وقتا می ری رستوران با جی افت یا بی افت   یکی پول نداره که مثل تو تفریح کنه؟!؟!؟!؟!؟


دقت کردی وقتی  با دوستاتون می رید بیرون و همه با هم جورید  یکی بین تون دوست دختر نداره و تنهاست

؟!؟!؟!؟!؟!؟!!؟!؟!؟!؟!؟!؟!!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!!؟!؟!؟!!؟!!!؟!!!!؟!؟!!؟!؟!!؟!؟!؟!؟!؟!؟!!؟!؟!؟!!؟!؟!!؟؟!!؟!؟


وشما اونقدر پست  هستید که جلوی اون عشق بازی می کنید  ؟!؟!!؟!؟!!؟!؟!؟!؟



به زندگی  دوستت دقت کن 


ببین و بدون که می تونی براش کاری کنی  ......


نه این که عذابش بدی......                            می دونسی چرا ما همه عقده ای هستیم ؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟


چون  ما همه سکس رو  اوج لذت و خوشی می دونیم  


بوس کردنه دوست دخترمون رو تو کوچه بن پست  اوج عشق می دونیم ......ولی اشتباه می کنیم 


شادی ها رو تقسیم کنیم  ولی  نمی کنیم .....ولی حداقل به رخ نکشیم 



حرف برا گفتن زیاده ولی باید برم خرید 


فعلا...


برچسب ها رو هم شما برام بزنید  وممنون می شم.....

جور وا جور بازدید : 430 پنجشنبه 20 بهمن 1390 نظرات (0)

هدیه ی روز ولنتاین هدیه ولنتاینهدیه ی روز ولنتاین هدیه ولنتاین هدیه ی روز ولنتاین هدیه ولنتاین هدیه ی روز ولنتاین هدیه ولنتاین هدیه ی روز ولنتاین هدیه ولنتاین هدیه ولنتاین, هدیه ی روز ولنتاین, هدیه مخصوص ولنتاینهدیه ولنتاین, هدیه ی روز ولنتاین, هدیه مخصوص ولنتاینهدیه ولنتاین, هدیه ی روز ولنتاین, هدیه مخصوص ولنتاینهدیه ولنتاین, هدیه ی روز ولنتاین, هدیه مخصوص ولنتاین



حالا هدایا و قیمت هاش


لیوان جفتی LOVE - طرح قلب طلایی12 هزار تومن


ست کادویی مروارید عشق14 هزار تومن


لیوان جادویی طرح قلب آتشی8.800تومن


این دفترچه خاطرات

دفترچه خاطرات چوبی8.000هزار تومن


کارت کوچک مدل 509کارت کوچک 1000تومن

ست عروسک مورچه های عاشق ولنتاین


18 هزار تومن



اس ام اس 

ولنتاین  یه  نمادِه
واسه  اینکه  بدونیم
سیصد و شصت و پنج روز
باید عاشق  بمونیم
دوسِت دارم عزیزم
عاشقِ تو می مونم
سیصد و شصت و پنج روز
از عشق تو می خونم


باقی بی قیمت برای  اشنایی فقط

انگری برتز سایز 1انگری برتز ویترینیخرس جعبه دار سایز 1شیر قرمز سایز 1خرس جعبه دار سایز 1انگری برتز سایز 1انگری برتز ویترینیبسیکوئیت آفریقایی



بازم اس ام اس



گاو و الاغ و اردک
کبریت و گاز و فندک
گنجشک و غاز و لک لک
ولنتاینت مبارک



اگه شکلات بودی شیرین ترین بودی . اگه عروسک بودی بغلی ترین بودی. اگه شمع بودی روشن ترین بودی  و تا زمانی که دوست منی عزیز ترینی ولنتاین مبارک!

 


آبنباتی ترین روز سال را با شیرین ترین بوسه عمرم به خوشمزه ترین شکلات قلبم تبریک میگم
شکلات من ولنتاین مبارک



سلام درسته که نشد برات خرس و قلب بخرم اما این اس ام اس رو برات بفرستادم تا بدونی همیشه دوست دارم ولنتاین مبارک



امیدوارم خرس زیبایی ها همیشه تو غار چشمات خونه کنه ولنتاینت مبارک عزیزم


 میدونی ولنتاین یعنی چی؟ یعنی اینکه یه عاشق واقعی باید به یه نفر دل ببنده و تا آخر عمر هم عاشقانه عاشقش باشه
عاشقتم تا همیشه ولنتاین مبارک 


V. . . is for Valentine ; you are my only Valentine

A . . . is for I will Always be yours
L . . . is for Love at its most extreme
E . . .is for Everlasting love ; Ecstatic love
N . . . is for Never-ending love
T . . . is for we will Always be Together forever
I . . . is for you being Intelligent and Innocent
N . . . is 4 Natures naughty way of saying I luv you to

E . . . is for Eternity our love is so ever lasting 




 

It still seems like magic
everytime I remember
how love softly touched our hearts
bringing in together
I love you Happy Valentines Day




I don’t understand why Cupid
was chosen to represent Valentine’s Day
When I think about romance
the last thing on my mind is a short
chubby toddler coming at me with a weapon

   



من که دوست دختر ندارم اگرم داشتم  ولنتاین می شد بهش می گفتم دوست دارم

همین

یا اگه گیر بود گوشیم خاموش می کردم ههههه


برای داستا های عشقی و زیبا  و  اس ام اس  های جدید  از ولنتاین به  (فقط عاشق ها مراجعه کنید) 


که مدیر این بخش سوگند ابجیه


من  امید وارم برنامه های زیبایی برای  ولنتاین داشته باشه.....


جور وا جور بازدید : 440 پنجشنبه 20 بهمن 1390 نظرات (0)


راههای اذیت کردن دوست دخترها. پسرا اینا رو حفظ کنید و در مواقع نیاز به کار ببندید. Cool Cool



- هروقت به موبایل شما زنگ زد و مشغول تعریف کردن وقایع روزانه اش بود(که معمولا این کار را با افزایش شاخ و برگ و با آب و تاب دادن به آن انجام میدهد) صحبت هایش را قطع کرده و اعلام نمایید که پشت خطی دارید و لطف کند و 1 ساعت دیگر تماس بگیرد !



-  هر وقت خواستید وی را سوار ماشین کنید با استفاده از عطر زنانه مادر و یا خواهر محترمتان فضای ماشین را عطر آگین کنید و هنگامی که ازتان پرسید این بوی چیست شروع به تناقض گویی کنید تا تصور کند رقیب دارد!(مسلماً این عمل بسیار غیر انسانی است و تنها در صورتی این کار را انجام دهید که مطمئن شوید بعد ها ناحیه ای از وجود شما به نام وجدان شروع به خارش و درد نخواهد کرد) Cool




دائماً اسم وی را اشتباهی صدا کنید (مثلاً اگر اسمش سارا است او را شیما صدا بزنید تا هر گونه امکان اشتباه اعم از لپی و ... به ذهنش خطور نکند و به شک بیفتد که رقیب دارد).اگر هم پرسید شیما کیست بگویید دوست دختر قبلی ام که تیریپی لاو گونه با او داشتم !



مدام به طرز لباس پوشیدن وی گیر دهید .مثال: 
شما- این چه شلواریه؟چرا اینقدر کوتاهه؟مگه بابات پول نداره واست شلوار بخره؟ 




دوست دخترتان: کجای شلوار من کوتاهه ؟تا سر قوزک پام اومده! 


شما- بد تر!این چه وضع لباش پوشیدنه؟چرا مثل قرون وسطی تیپ میزنی؟الان همه شلوار کوتاه میپوشند تو چرا مثل زنای 70 ساله لباس پوشیدی؟!؟!؟! 

(البته لازم به ذکر است که زنان 70 ساله در صورتی که در قید حیات باشند هرگز شلوار نمی پوشند و به دلیل کهولت سن و نزدیک بودن به زمان فسیل شدن فقط دامن می پوشند.دلیلش رو هر وقت 70 ساله شدید می فهمید!)




از یک هفته قبل از تولد تا یک هفته بعد از تولدش مفقود الاثر شوید و در دسترس نباشید و هنگامی هم که از شما درخواست هدیه نمود به وی بفرمایید:مگه من و تو واسه هدیه دوست شدیم؟مهم اینه که قلبامون پیش همدیگه باشه که هست!(لازم به ذکر است در سایر اعیاد سال از قبیل ولنتاین، سالگرد دوستی،روز عید نوروز و .... نیز همین عمل را انجام دهید)



هنگامی که با او قرار دارید یک پاکت مگنا(Magna) گازوییلی خریداری نموده و مانند اگزوز ماشین دائماً از خودتان دود متصاعد کنید در ضمن دود تهوع آور سیگارتان را نیز مرتباً به سمت وی حواله دهید



هر وقت با او بیرون میروید مانند انسانهای چشم چران مدام به لنگ و پاچه دختران مردم نگاه بیفکنید



هنگامی که دوستش را با خودش سر قرار آورد کانون توجهاتتان به سمت دوستش باشد و قبل از خداحافظی از دوستش بخواهید شماره اش را به شما بدهد!



و اگر می خواهید شورش را در آورید و حسابی سکه یه پولش کنید با یکی دیگر از دوست دختر هایتان(که مطمئناً همه پسر ها برای روز مبادا چنین چیز هایی دارند) به جایی بروید که مطمئنید وی و چند تا از دوستان صمیمی اش(که البته شما را هم میشناسند) آنجا حضور دارند! 


نکته: دختر خانم ها معمولاً به دلیل وجود خصلتی به نام حسودی جلوی دوستان صمیمی خود پز دوست پسر هاشون را میدهند حال تصور کنید که یک دختری وقتی که پیش دوستان صمیمی اش میباشد - در حالیکه مشغول تعریف دادن از دوست پسرش- ناگهان دوست پسرش را مشاهده کند که دست در دست دختری دیگر از آن ناحیه رد میشوند(این یکی خیلی حال میده حتما امتحان کنید Very Happy ) 

بعد وقتی باهاش تو پارک قدم می زنید اس ام اس هاتون رو چک کنید و به دختر جماعت نگاه کنید. ( سعی کنید درست جلوی چشم دوستتون این کار را بکنید ) 

وقتی پیش دوستتونید اونیکی دخترا رو نشون بدید و بگید مثلا: عجب مانتوی باحالی پوشیده



تو ماشین که هستین و دوستتون در حال گوش دادن به موزیک مورد علاقه شون هستند بزنید به یه اثر زیبا از دکتر شجریان گوش کنید 

وقتی در کافی شاپ در حال صرف انواع نوشیدنی و ... هستید بی کلاس ترین نوشیدنی مثل چایی را سفارش بدهید



وقتی قراره با هم به مهمونی یا ... برید از درویشانه ترین لباسهایتان استفاده کنید تا آنتی کلاس عمل کرده باشید 
نتیجه اخلاقی = کلا بی کلاس باشین تا راحت باشین
Cool


همیشه دوست دخترتون رو با اسم دوست دختر قبلیتون که اونم میشناسه صدا کنید و (بعد معذرت بخواهید) Very Happy


وقتی از جایی که با هم چیزی خوردید و شما حساب کردید بیرون اومدید بگید:اصلا ارزش نداشت و فقط پولتون رو دور ریختید.


آخر نامه ها مثله این تازه به دوران رسیده ها زرت و زورت ننویسید (دوستت دارم) 


ولنتاین مسافرت باشید.


همیشه یک شاخه گل بهترین هدیه هست.



وقتی موهاش بلنده بهش بگید کوتاه کنه و اگر کوتاه کرد بگید: الان فهمبدم هیچ مدل مویی بهت نمیاد. بلند که بود قشنگتر بود. Very Happy

به بهانه ی ترافیک 33دقیقه و 14ثانیه دیر برید سر قرار.دانشمندان در آخرین تحقیقات خود ثابت کرده اند که اگر دیرتر از این زمان بروید خوشگل مورد نظر (آی کیو همون دختره دیگه) محل را ترک خواهد کرد و اگر زود تر بروید پررو میشود.
CoolCool



فقط از رنگ صورتی بدتون میاد (مورد استفاده در 99/99درصد از مواقع) 


از مزه ی رژ لب چندشتون میشه (وا!!!!!!!!!)


این ها همش امتحان شده است. فقط یه کم دوست دختر خودتون رو بسنجید چون به شخصه خود من چندین بار مورد ضرب و شتم قرار گرفته ام. باید بگم که هیچ مسیولیتی هم نمیپذیرم. ولی اگه دوست دخترتون یه خورده پررو شد حتما از این روش ها استفاده کنید.



من که دوست دختر ندارم و نمی خوام


چه بر سه به مزه رژ لب lol




این سایت رو به خاطر بسپار ...


برنامه های زیادی برای ولنتاین داریم که سوگند خانوم به زودی می نویسه براتون  و منم عکس هدیه ها و قیمتا شو می زارم



جور وا جور بازدید : 496 پنجشنبه 20 بهمن 1390 نظرات (0)

راه های دوست پسر آزاري تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

 

1 - اگه بهتون زنگ زد (در این مسئله فرض بر سعید نام بودن دوست پسرتونه...!!!) بگین سلام حمید جونبعد یه دفعه انگار که تازه متوجه شدین بگین اوا خاک به سرم علی تویی؟؟؟؟می تونین این سیر رو تا هفده باز تکرار کنین ولی بار هجدهم دیگه خطر مرگ داره.من مسئولیتی در قبال این حادثه ندارم.

2 - بهش زنگ بزنین و بگین کسی خونه نیست و دعوتش کنین خونتون ، بعد با دختر همسایه برید سینما و فیلم رئیس یا روزسوم و... رو ببینید.

3 - تا یه شوخی کوچیک با شما کرد سریعا جبهه بگیرین و باهاش دعوا کنین. با کلماتی از قبیل:مگه تو خودت خواهر و مادر نداری؟...یا یه همچین چیزایی .ولی دو تا سه دقیقه بعد خودتون یه جک فجیع یا افتضاح تعریف کنید و بعدش بشینید و قیافه بنده خدا رو تماشا کنید.

4 - آرایش شدید بکنید و از این شلوارای خیلی برمودا و آستین های مانتوتونو خیلی بزنید بالا و برید جلوی بنده خدا رژه برید و وقتی به شما نزدیک شد و به دو سه متری شما رسید ، سرش داد بزنید و بعدش بشینید و زجر کشیدنش رو تماشا کنید.

5 - عکسهای دو نفره ای رو که با پسر نوه عمه ی خاله ی پدربزرگ پسر دختر خالتون و یا امثالهم گرفتید بهش نشون بدید ولی بهش اجازه ندید حتی یه دونه عکس باهاتون بگیره.

6 - موقع تولدش جلوی دوستاش فقط بهش یه شاخه گل هدیه بدید و حالشو حسابی بگیرید و (احتمالا بسته به قدرت و توانایی قلبی و شرایط جوی) بشینید و سکته شو تماشا کنید و لذت ببرید.

7 - همین که تو ماشین بغل دستش نشستین شروع کنین به عطسه کردن و از بوی ادکلن چند صد هزار تومنیش که با زجرکش کردن پدر و مادرش خریده ایراد بگیرید و بهش بگید که به این بو حساسید.

8 - وقتی داره باهاتون حرف می زنه همین که به جای حساس حرفاش رسید بی مقدمه موبایلشو بردارید و به یکی از دوستاتون زنگ بزنید و چهار ساعت و چهل و هشت دقیقه با دوستتون حرف بزنید و اون بدبختو تو کف حرفش بذارید

به دوستای گلم پیشنهاد میکنم حتما از این روشها استفاده کرده و حتما نتیجه را برای من تعریف کنید تا من هم یکم بخندم

سوگند بازدید : 306 پنجشنبه 20 بهمن 1390 نظرات (0)
 

7[1].jpg

**گفته بودی که چرا محو تماشای منی

آنچنان مات که حتی مژه بر هم نزنی

مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود

ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی**

سوگند بازدید : 334 پنجشنبه 20 بهمن 1390 نظرات (1)

58068817316799176470.jpg

در قلبم یکی مرا صدا میزند ، میشنوم،

یکی نام مرا فریاد میزند ، حس میکنم ،یکی مرا احساس میکند

در قلبم یکی بی قرار نشسته ، به عشق همیشه با هم بودن  

با رویاهای قلبم عهد بسته

در قلبم یکی مرا صدا میزند ، یکی درد دلهای مرا جواب میدهد،

هر زمان شادم او شاد است و هر زمان که غمگینم، او نیز پر از غم است

من تنها یکی را در قلبم دارم ، همانی که تنهایی ام را با عشق پر کرده ،

همانی که رویاهایم را به حقیقت نزدیک کرده

تو در قلبمی و مرا درک میکنی ، تو میفهمی و مرا آرام میکنی ،

میدانی چقدر دوستت دارم و به خاطر همین است که سکوت میکنی

همین سکوت است نشانه عشق تو ، چه زیباست در آن لحظه لبخند روی لبان تو

خودت میدانی که میدهی به من نفس ، خودت میدانی چه هستی برایم ،

چه کردی با دلم ، من چه کسی بودم و اینک با تو چه شده ام!

هیچکس نمیتواند جز من و تو عشقمان را درک کند ،  

محال است قلبم بی تو این دنیا را ترک کند،

زنده میمانم تا جایی که بتوانم در این دنیا در کنارت ، میرویم با هم از این دنیا ،

بگذار خورشید سوزان هر چه میخواهد بر روی دریای عشقمان بتابد!

چراغ راه عشقمان همیشه روشن است ،بگذار شب بیاید و جای روشنی ها را بگیرد

در قلبم یکی مرا صدا میزند ، صدایش دیوانه میکند مرا ، احساسش عاشقتر میکند مرا

احساسی همصدا با نفسهایم ، نفسهایی که همنواست با احساسات تو

چه زیباست نوای نفسهای قلب تو

یک هیچ تا ابد به نفع تو

جور وا جور بازدید : 575 پنجشنبه 20 بهمن 1390 نظرات (0)

 دلمان خوش است .... 

 

دلمان خوش است كه مي نويسيم و ديگران مي خوانند و عده اي مي گويند آه چه زيبا و بعضي اشك مي ريزند و بعضي مي خندند. دلمان خوش است به لذت هاي كوتاه، به دروغ هايي كه از راست بودن قشنگ ترند، به اينكه كسي برايمان دل بسوزاند، يا كسي عاشقمان شود، با شاخه گلي دل مي بنديم و با جمله اي دل مي كنيم. دلمان خوش مي شود به برآوردن خواهشي و چشيدن لذتي.

ابراز علاقه جالب

ابراز علاقه جالب

اقدام بسیار جالب پسری که عاشق هم دانشگاهیش شده بود!

یک پسر دانشجوی چینی که به یکی از همکلاسیهایش علاقمند شده بود تصمیم گرفت که علاقه خود را به او نشان دهد، به همین جهت با دوستان خود در خوابگاه دانشگاه صحبت کرد و قرار شد که در یک ساعت معین بعضی از چراغهای خوابگاه را روشن کنند و باقی چراغها خاموش بمانند!

جور وا جور بازدید : 316 پنجشنبه 20 بهمن 1390 نظرات (0)


http://www.shadibakhsh.com/upload/editor/Admin/Image/doa1.jpg

 

آنگاه که غرور کسی را له می کنی،


آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،


آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،


آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،


آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن

 

غرورش را نشنوی،

 

آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری،


می خواهم بدانم،


دستانت رابسوی کدام آسمان دراز می کنی تابرای


خوشبختی خودت دعا کنی؟

 

جور وا جور بازدید : 704 پنجشنبه 20 بهمن 1390 نظرات (0)
یه روزی پسری باخانوادش دعواش شد و از خانه زد بیرون و رفت خونه یکی از دوستاش یک ماه موند بعد از یک ماه دختری را سرکوچه میبیند و بهش تیکه میندازد یکی از دوستاش میگه میدونی این کی بود ؟!!!!!!!! میگه نه !!


میگه این خواهر همون رفیقت بود که تو یه ماه خونشون بودی عذاب وجدان میگیره میره خونه رفیقش، رفیقش داشت مشروب میخورد به رفیقیش میگه ببخشید من سر کوچه به دختری تیکه انداختم ولی نمیدونستم که خواهرتو بود !
.
.

.
.
دوستش پیکشو میبره بالا میگه به سلامتی رفیقی که یه ماه خونمون خورد و خوابید ولی خواهرمو نشناخت

جور وا جور بازدید : 421 پنجشنبه 20 بهمن 1390 نظرات (0)




آهاي مسافر خسته من ، دستت را بگذار بر روي دل من
ميبيني که من نيز مثل تو خسته ام ، ميبيني که من نيز مثل تو با غمها نشسته ام
آهاي مسافر خسته من ، عاشق دل شکسته ات شده ام ، ببين مرا که محو نگاه زيبايت شده ام
من اينجا و تو آنجا هر دو دلشکسته ايم ، تا اينجا هم اگر نفسي است  
براي هم زنده ايم
من براي تو ميشکنم و تو براي من ، راه راست بي فايده است ،
تقلب ميکنيم تا زندگي مات شود در اين دايره غم...
آهاي مسافر خسته من ، شب آمده و باز هم ياد تو در دلم ،
ستاره ها خاموش ، من مانده ام و وجودم که در حسرت است ، در حسرت يک آغوش ....
آغوشي که لذتش تنها با تو است ، دنيا خواب است ،
کاش بودي که بيداري ام تا سحر عادت است
آهاي مسافر خسته من ،کجا ميروي ، جايي نداري براي رفتن ،
همه جا ماندنيست ، جز اينجا که نميتوانيم بمانيم براي هم....
شعر غم ميخوانم و اشک در چشمانت ، غم براي يک لحظه رود درمان ميشود آن درد حال پريشانت
من براي تو فدا ميشوم و تو براي من ، همه وجودم فدايت ، تو آرام بمان تا خيالش راحت شود دل من..
آهاي سرنوشت ، با ما هم؟ ما که در زندگي به ناحق باختيم و چيزي نگفتيم،
در آتش عشق سوختيم و باز هم سکوت کرديم ،
با غمها همنشين بوديم و با حسرت نشستيم ، هر چه رفتيم،
آخر راه بن بست بود و باز هم نشکستيم!
رفتيم و رفتيم تا آخر راه ، آخرش پيدا نشد و ما نشستيم چشم به راه...
آهاي مسافر خسته من ، دستت را بگذار در دستان من ...
ميبيني که تا اينجا هم با تو ماندم، گفته بودم تا آخرش ، آخر قصه  را هم برايت خواندم

سوگند بازدید : 301 پنجشنبه 20 بهمن 1390 نظرات (0)

یک روز بعد از ظهر وقتی اسمیت داشت از کار برمیگشت خانه، سر راه زن مسنی را دید که ماشینش خراب شده و ترسان توی برف ایستاده بود .اون زن برای او دست تکان داد تا متوقف شود.اسمیت پیاده شد و خودشو معرفی کرد و گفت من اومدم کمکتون کنم. زن گفت صدها ماشین از جلوی من رد شدند ولی کسی نایستاد، این واقعا لطف شماست .وقتی که او لاستیک رو عوض کرد و درب صندوق عقب رو بست و آماده رفتن شد, زن پرسید:" من چقدر باید بپردازم؟"و او به زن چنین گفت: " شما هیچ بدهی به من ندارید. من هم در این چنین شرایطی بوده ام. و روزی یکنفر هم به من کمک کرد¸همونطور که من به شما کمک کردم.اگر تو واقعا می خواهی که بدهیت رو به من بپردازی¸باید این کار رو بکنی.نگذار زنجیر عشق به تو ختم بشه!" چند مایل جلوتر زن کافه کوچکی رو دید و رفت تو تا چیزی بخوره و بعد راهشو ادامه بده ولی نتونست بی توجه از لبخند شیرین زن پیشخدمتی بگذره که می بایست هشت ماهه باردار باشه و از خستگی روی پا بند نبود.او داستان زندگی پیشخدمت رو نمی دانست¸واحتمالا هیچ گاه هم نخواهد فهمید. وقتی که پیشخدمت رفت تا بقیه صد دلار شو بیاره ، زن از در بیرون رفته بود ،
درحالیکه بر روی دستمال سفره یادداشتی رو باقی گذاشته بود. وقتی پیشخدمت نوشته زن رو می خوند اشک در چشمانش جمع شده بود.در یادداشت چنین نوشته بود:" شما هیچ بدهی به من ندارید.
من هم در این چنین شرایطی بوده ام. و روزی یکنفر هم به من کمک کرد،همونطور که من به شما کمک کردم. اگر تو واقعا می خواهی که بدهیت رو به من بپردازی،باید این کار رو بکنی.نگذار زنجیر عشق به تو ختم بشه!". همان شب وقتی زن پیشخدمت از سرکار به خونه رفت در حالیکه به اون پول و یادداشت زن فکر میکرد به شوهرش گفت :"دوستت دارم اسمیت همه چیز داره درست میشه

سوگند بازدید : 363 پنجشنبه 20 بهمن 1390 نظرات (0)

دل بده تا وجودم تو حضورت پر بگیره

تا که از دوری چشمات مردن من سر نگیره

دل جون خسته من گرم اغوش تو میشه

مثل دل تنگی بارون که میشینه پشت شیشه

گل مریم گل نازم سرتو بذار رو شونم

بذار حس کنم که هستی

توی رگمهام

توی خونم

سر سامون بده بازم به جنون این ترانه

واسه لمس خوابت امشب این ترانه شه بهانه

کسی رو اسم من وتو رو دیوار خط نکشیده

چای پرسه های ما رو حتی سایمون ندیده

 

جور وا جور بازدید : 835 پنجشنبه 20 بهمن 1390 نظرات (0)


خاک تو  سره این پسره احمق!!!!!!!!!  بزن  بترکونش دیگه

girl.gif



اخه بیچاره

http://groups.yahoo.com/group/Goonagoon/join

ااااااااااااااای  دلم خونک شد    جووووووووووووووووووونم   هر چی دختره  که   ادعا می کنه باید اینجوری بخوره زمین



خب چینی هست دیگه      عادیه  این جوری بشه 




هر کسی اشتباه می کنه مگه چیه؟!!!؟؟




وبلاگ این خانومه که مطلبش رو دزدم    هههههه


ظیطون بلا


☻ورود پسر بی جنبه ها ممنوع☻ 


جور وا جور بازدید : 325 پنجشنبه 20 بهمن 1390 نظرات (0)

دوست پسرم دوست پسرای قدیم ...

قدیما تا به دوست پسرت میگفتی تو خیابون بهم متلک گفتن جوش میکرد و داد میزد کی گفته برم فلان فلانش کنم !!
اما حالا تا به دوست پسرت میگی بهم متلک گفتن میگه بس که امروز ناز شده بودی حق دارن مردم  
hee hee

hee heehee heehee heehee heehee heehee heehee heehee heehee hee

طریقه سپری شدن روزهای هفته:

شنبـــــــــــــــــــــــــــــــــ…..ـــــــــــــــــــــــــــه

یکـــشنبـــــــــــــــــــــــــــ…..ـــــــــــــــــــــــــــه

دوشنبــــــــــــــــــــــــــــــ…..ـــــــــــــــــــــــــــه

ســه شنبــــــــــــــــــــــــــ…..ـــــــــــــــــــــــــــه

چهارشنبـــــــــــــــــــــــــــ…..ـــــــــــــــــــــــــــه

پنجشنبه.جمعه ! 


سوگند بازدید : 324 پنجشنبه 20 بهمن 1390 نظرات (0)

اون رو تو یک مهمونی ملاقات کرد. خیلی برجسته بود، خیلی از پسرها دنبالش بودند در حالیکه او کاملا طبیعی و هیچکس بهش توجه نمیکرد...                   

آخر مهمانی، دختره رو به نوشیدن یک قهوه دعوت کرد، دختر شگفت زده شد اما از روی ادب، دعوتش رو قبول کرد. توی یک کافی شاپ نشستند، پسر عصبی تر از اون بود که چیزی بگه، دختر احساس راحتی نداشت و با خودش فکر می کرد، “خواهش می کنم اجازه بده برم خونه…”یکدفعه پسر پیش خدمت رو صدا کرد، “میشه لطفا یک کم نمک برام بیاری؟ می خوام بریزم تو قهوه ام.” همه بهش خیره شدند، خیلی عجیبه! چهره اش قرمز شد اما اون نمک رو ریخت توی قهوه اش و اونو سرکشید. دختر با کنجکاوی پرسید، “چرا این کار رو می کنی؟” پسر پاسخ داد، “وقتی پسر بچه کوچیکی بودم، نزدیک دریا زندگی می کردم، بازی تو دریا رو دوست داشتم، می تونستم مزه دریا رو بچشم مثل مزه قهوه نمکی. حالا هر وقت قهوه نمکی می خورم به یاد بچگی ام می افتم، زادگاهم، برای شهرمون خیلی دلم تنگ شده، برا والدینم که هنوز اونجا زندگی می کنند.” همینطور صحبت می کرد، اشک از گونه هاش سرازیر شد. دختر شدیدا تحت تاثیر قرار گرفت. یک احساس واقعی از ته قلبش. مردی که می تونه دلتنگیش رو به زبون بیاره، اون باید مردی باشه که عاشق خونوادشه، هم و غمش خونوادشه و نسبت به خونوادش مسئولیت پذیره… بعد دختر شروع به صحبت کرد، در مورد زادگاه دورش، بچگیش و خونوادش.مکالمه خوبی بود، شروع خوبی هم بود. اونها ادامه دادند به قرار گذاشتن. دختر متوجه شد در واقع اون مردیه که تمام انتظاراتش رو برآورده می کنه: خوش قلبه، خونگرمه و دقیق. اون اینقدر خوبه که مدام دلش براش تنگ میشه! ممنون از قهوه نمکی! بعد قصه مثل تمام داستانهای عشقی زیبا شد، پرنسس با پرنس ازدواج کرد و با هم در کمال خوشبختی زندگی می کردند….هر وقت می خواست قهوه براش درست کنه یک مقدار نمک هم داخلش می ریخت، چون می دونست که با اینکار حال می کنه.بعد از چهل سال، مرد در گذشت، یک نامه برای زن گذاشت، ” عزیزترینم، لطفا منو ببخش، بزرگترین دروغ زندگی ام رو ببخش. این تنها دروغی بود که به تو گفتم— قهوه نمکی. یادت میاد اولین قرارمون رو؟ من اون موقع خیلی استرس داشتم، در واقع یک کم شکر می خواستم، اما هول کردم و گفتم نمک. برام سخت بود حرفم رو عوض کنم بنابراین ادامه دادم. هرگز فکر نمی کردم این شروع ارتباطمون باشه! خیلی وقت ها تلاش کردم تا حقیقت رو بهت بگم، اما ترسیدم، چون بهت قول داده بودم که به هیچ وجه بهت دروغ نگم… حال من دارم می میرم و دیگه نمی ترسم که واقعیت رو بهت بگم، من قهوه نمکی رو دوست ندارم، چون خیلی بدمزه است… اما من در تمام زندگیم قهوه نمکی خوردم! چون تو رو شناختم، هرگز برای چیزی تاسف نمی خورم چون این کار رو برای تو کردم. تو رو داشتن بزرگترین خوشبختی زندگی منه. اگر یک بار دیگر بتونم زندگی کنم هنوز می خوام با تو آشنا بشم و تو رو برای کل زندگی ام داشته باشم حتی اگه مجبور باشم دوباره قهوه نمکی بخورم.

اشک هاش کل نامه رو خیس کرد. یه روز، یه نفر ازش پرسید، ” مزه قهوه نمکی چیست؟ اون جواب داد “شیرینه”

جور وا جور بازدید : 541 چهارشنبه 19 بهمن 1390 نظرات (3)

هیچوقت نمی بخشمت.نامرد...........




منبع:وبلاگ نجمه جون که به زودی کامنت می زاره



حس عاشقانم گرفت  مجبور شدم یک پست  بدم عاشقانه


ببخشید  ....

نظر یادتون نره



                                          

جور وا جور بازدید : 603 چهارشنبه 19 بهمن 1390 نظرات (1)
Europa نام آلبوم موسیقی بدون کلامی است که از قطعات عاشقانه جاز و موسیقی گیتار ساخته شده و مشترکن توسط «Chris Spheeris» و «Paul Voudouris» آهنگسازی و تنظیم شده است. گرما و ژرفای قطعات این آلبوم که آخرین آلبوم مشترک این دو هنرمند نیز هست، شاهدی است بر رفاقت ۳۰ ساله بین Chris Spheeris و Paul Voudouris.

وب سایت فارسی زبان برای دانلود ها | www.4downloads.ir

نام آلبوم : Europa

آهنگساز : Chris Spheeris , Paul Voudouris
تعداد : 9 آهنگ
کیفیت : 128 kpbs
فرمت : MP3
حجم : 48 مگابایت

دانلود در ادامه مطلب


جور وا جور بازدید : 539 چهارشنبه 19 بهمن 1390 نظرات (0)

وب سایت فارسی زبان فوردانلودز | www.4downloads.ir


نام موسیقی: My Immortal
آهنگساز / خواننده: Evanescence
سبک: Ambient
سال تهیه: 2010
کارگاه سازنده: BMG Sony
کیفیت و فرمت فایل اجرائی: Mp3 ; 128 Kbps
مدت زمان پخش: 4:28 Min
حجم فایل: 4 MB

دانلود در ادامه مطلب

سوگند بازدید : 620 چهارشنبه 19 بهمن 1390 نظرات (0)
آپلودسنتر آپ98" border="0">
گاهی نفس به تیزی شمشیر می شود

از هرچه زندگیست دلت سیر می شود

گویی به خواب بود جوانیمان گذشت

گاهی چه زود فرصتمان دیر می شود

کاری ندارم آنکه کجایی چه می کنی

بی عشق سر مکن که دلت پیر می شود

سوگند بازدید : 306 چهارشنبه 19 بهمن 1390 نظرات (0)
آپلودسنتر آپ98" border="0">

عشق را در چشم تو روزی تلاوت می کنم

با همه احساس خود را با تو قسمت می کنم

مرز بی پايان مهرت را به من بخشيده ای

در جوابت هر چه دارم من فدايت می کنم

نور چشمت را چراغ شام تارم کرده ای

من وجودم را هميشه فرش راهت می کنم

ای تجلی گاه هر چه خوبی و مهر و صفا

عاقبت مانند اشعار فريدون ناب نابت می کنم

بر خرابات وجودم زندگی بخشيده ای

تا نفس دارم هميشه شاد شادت می کنم

همچو سروی گشته ای تا خم نگردد قامتم

من صداقت را هميشه سرپناهت می کنم

سوگند بازدید : 520 سه شنبه 18 بهمن 1390 نظرات (0)

من از طرز نگاه تو امید مبهمی دارم،نگاهت را مگیر از من که با آن عالمی دارم...!

 نایت اسکین

ماه من پرده از آن چهره ی زیبا بردار تا فلک لاف نیاید که چه ماهی دارد...

 نایت اسکین

زندگی زیباست حتی اگر کور باشی، خوش آهنگ است حتی اگر کر باشی، مسحور کننده است حتی اگر فلج باشی، اما بی ارزش است اگر ثانیه ای عاشق نباشی.

 نایت اسکین

فهمیدن عشق را چه مشکل کردند ما را از درون خویش غافل کردند چرا کسی به فکر ماهی ها نیست ... سهراب کجایی؟ که آب را گل کردند

 نایت اسکین

آسمانم انتهایش قلب توست.مهربان این آسمان از آن توست. آسمانم هدیه ای از سوی من.تا بدانی قلب من هم یاد توست

 نایت اسکین

از تقدیر سرنوشت غمگین مباش

چه بسا سگ هایی بر روی اجساد شیرها رقصیدند

شادی کردند و خود را بزرگ پنداشتند

ولی نمی دانستند شیر، شیر می ماند و سگ، سگ . . .

 نایت اسکین

باران همیشه می بارد، اما مردم ستاره را بیشتر دوست دارند.

 
نامردیست آن همه اشک را به یک چشمک فروختن . . .

 نایت اسکین

اگر خوبان عالم جمع باشند.یقینا نزد من ، تو بهترینی.اگر از خوبترها حلقه سازند.تو در آن حلقه میدانم نگینی

 نایت اسکین

گاهی اوقات فکر کردن به بعضی ها،ناخودآگاه لبخندی روی لبانت می نشاند،دوست دارم این لبخند های بیگاه و آن بعضی ها را...

 نایت اسکین

عشق بعضی وقت ها از درد دوری بهتر است.بی قرارم کرده و گفته صبوری بهتر است.توی قرآن خوانده ام،یعقوب یادم داده است.دلبرت وقتی کنارت نیست،کوری بهتر است

 

سوگند بازدید : 425 دوشنبه 17 بهمن 1390 نظرات (2)
" جان بلانکارد " از روی نیمکت برخاست لباس ارتشی اش را مرتب کرد و به تماشای انبوه مردم که راه خود را از میان ایستگاه بزرگ مرکزی پیش می گرفتند مشغول شد. او به دنبال دختری می گشت که چهره او را هرگز ندیده بود اما قلبش را می شناخت دختری با یک گل سرخ. از سیزده ماه پیش دلبستگی‌اش به او آغاز شده بود. از یک کتابخانه مرکزی در فلوریدا، با برداشتن کتابی از قفسه ناگهان خود را شیفته و مسحور یافته بود، اما نه شیفته کلمات کتاب بلکه شیفته یادداشتهایی با مداد، که در حاشیه صفحات آن به چشم می‌خورد. دست خطی لطیف که بازتابی از ذهنی هوشیار و درون بین و باطنی ژرف داشت در صفحه اول "جان" توانست نام صاحب کتاب را بیابد: " دوشیزه هالیس می نل " با اندکی جست و جو و صرف وقت او توانست نشانی دوشیزه هالیس را پیدا کند. "جان" برای او نامه ای نوشت و ضمن معرفی خود از او درخواست کرد که به نامه نگاری با او بپردازد. روز بعد جان سوار کشتی شد تا برای خدمت در جنگ جهانی دوم عازم شود . در طول یکسال و یک ماه پس از آن ، آن دو بتدریج با مکاتبه و نامه نگاری به شناخت یکدیگر پرداختند . هر نامه همچون دانه ای بود که بر خاک قلبی حاصلخیز فرو می افتاد و به تدریج عشق شروع به جوانه زدن کرد. " جان " درخواست عکس کرد ولی با مخالفت " میس هالیس " روبه رو شد. به نظر هالیس اگر "جان" قلباً به او توجه داشت دیگر شکل ظاهری‌اش نمی توانست برای او چندان با اهمیت باشد. ولی سرانجام روز بازگشت "جان" فرارسید آنها قرار نخستین ملاقات خود را گذاشتند : " 7 بعد ازظهر در ایستگاه مرکزی نیویورک " هالیس نوشته بود : " تو مرا خواهی شناخت از روی گل سرخی که بر کلاهم خواهم گذاشت." بنابراین رأس ساعت 7 "جان" به دنبال دختری می گشت که قلبش را سخت دوست می‌داشت اما چهره اش را هرگز ندیده بود. ادامه ماجرا را از زبان خود جان بشنوید: " زن جوانی داشت به سمت من می‌آمد، بلند قامت و خوش اندام، موهای طلایی‌اش در حلقه‌های زیبا کنار گوش‌های ظریفش جمع شده بود، چشمان آبی رنگش به رنگ آبی گل‌ها بود، و در لباس سبز روشنش به بهاری می‌مانست که جان گرفته باشد. من بی اراده به سمت او قدم برداشتم، کاملاً بدون توجه به این که او آن نشان گل سرخ را بر روی کلاهش ندارد. اندکی به او نزدیک شدم . لب هایش با لبخند پرشوری از هم گشوده شد, اما به آهستگی گفت "ممکن است اجازه دهید عبور کنم؟" بی‌اختیار یک قدم دیگر به او نزدیک شدم ودر این حال میس هالیس را دیدم. تقریباً پشت سر آن دختر ایستاده بود. زنی حدوداً 40 ساله با موهای خاکستری رنگ که در زیر کلاهش جمع شده بود. اندکی چاق بود و مچ پایش نسبتا کلفتش توی کفش‌های بدون پاشنه جا گرفته بودند. دختر سبز پوش از من دور می شد، من احساس کردم که بر سر یک دوراهی قرارگرفته ام. از طرفی شوق وتمنایی عجیب مرا به سمت آن دختر سبز پوش فرا میخواند و از سویی علاقه ای عمیق به زنی که روحش مرا به معنای واقعی کلمه مسحور کرده بود، به ماندن دعوتم می کرد. او آن جا ایستاده بود با صورت رنگ پریده و چروکیده اش که بسیار آرام و موقر به نظر می رسید وچشمانی خاکستری و گرم که از مهربانی می درخشید. دیگر به خود تردید راه ندادم. کتاب جلد چرمی آبی رنگی در دست داشتم که در واقع نشان معرفی من به حساب می آمد، از همان لحظه فهمیدم که دیگر عشقی در کار نخواهد بود. اما چیزی به دست آورده بودم که ارزشش حتی از عشق بیشتر بود. دوستی گرانبهایی که می توانستم همیشه به آن افتخار کنم. به نشانه احترام و سلام خم شدم و کتاب را برای معرفی خود به سوی او دراز کردم. با این وجود وقتی شروع به صحبت کردم از تلخی ناشی از تأثری که در کلامم بود متحیر شدم: من "جان بلانکارد" هستم و شما هم باید دوشیزه می نل باشید. از ملاقات شما بسیار خوشحالم. ممکن است دعوت مرا به شام بپذیرید؟ چهره آن زن با تبسمی شکیبا از هم گشوده شد و به آرامی گفت: فرزندم من اصلا متوجه نمی‌شوم ! ولی آن خانم جوان که لباس سبز به تن داشت و هم اکنون از کنار ما گذشت از من خواست که این گل سرخ را روی کلاهم بگذارم و گفت که اگر شما مرا به شام دعوت کردید باید به شما بگویم که او در رستوران بزرگ آن طرف خیابان منتظر شماست. او گفت که این فقط یک امتحان است !
سوگند بازدید : 332 دوشنبه 17 بهمن 1390 نظرات (0)
پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم…ما همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود…اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به وضوح حس می کردیم… می دونستیم بچه دار نمی شیم…ولی نمی دونستیم که مشکل از کدوم یکی از ماست…اولاش نمی خواستیم بدونیم…با خودمون می گفتیم…عشقمون واسه یه زندگی رویایی کافیه…بچه می خوایم چی کار؟…در واقع خودمونو گول می زدیم… هم من هم اون…هر دومون عاشق بچه بودیم… تا اینکه یه روز علی نشست رو به رومو گفت…اگه مشکل از من باشه …تو چی کار می کنی؟…فکر نکردم تا شک کنه که دوسش ندارم…خیلی سریع بهش گفتم…من حاضرم به خاطر تو رو همه چی خط سیاه بکشم…علی که انگار خیالش راحت شده بود یه نفس راحت کشید و از سر میز بلند شد و راه افتاد… گفتم:تو چی؟گفت:من؟ گفتم:آره…اگه مشکل از من باشه…تو چی کار می کنی؟ برگشت…زل زد به چشام…گفت:تو به عشق من شک داری؟…فرصت جواب ندادو گفت:من وجود تو رو با هیچی عوض نمی کنم… با لبخندی که رو صورتم نمایان شد خیالش راحت شد که من مطمئن شدم اون هنوزم منو دوس داره… گفتم:پس فردا می ریم آزمایشگاه… گفت:موافقم…فردا می ریم… و رفتیم…نمی دونم چرا اما دلم مث سیر و سرکه می جوشید…اگه واقعا عیب از من بود چی؟…سر خودمو با کار گرم کردم تا دیگه فرصت فکر کردن به این حرفارو به خودم ندم… طبق قرارمون صبح رفتیم آزمایشگاه…هم من هم اون…هر دو آزمایش دادیم…بهمون گفتن جواب تا یک هفته دیگه حاضره… یه هفته واسمون قد صد سال طول کشید…اضطرابو می شد خیلی اسون تو چهره هردومون دید…با این حال به همدیگه اطمینان می دادیم که جواب ازمایش واسه هیچ کدوممون مهم نیس… بالاخره اون روز رسید…علی مث همیشه رفت سر کار و من خودم باید جواب ازمایشو می گرفتم…دستام مث بید می لرزید…داخل ازمایشگاه شدم… علی که اومد خسته بود…اما کنجکاو…ازم پرسید جوابو گرفتی؟ که منم زدم زیر گریه…فهمید که مشکل از منه…اما نمی دونم که تغییر چهره اش از ناراحتی بود…یا از خوشحالی…روزا می گذشتن و علی روز به روز نسبت به من سردتر و سردتر می شد…تا اینکه یه روز که دیگه صبرم از این رفتاراش طاق شده بود…بهش گفتم:علی…تو چته؟چرا این جوری می کنی…؟ اونم عقده شو خالی کرد گفت:من بچه دوس دارم مهناز…مگه گناهم چیه؟…من نمی تونم یه عمر بی بچه تو یه خونه سر کنم… دهنم خشک شده بود…چشام پراشک…گفتم اما تو خودت گفتی همه جوره منو دوس داری…گفتی حاضری بخاطرم قید بچه رو بزنی…پس چی شد؟ گفت:آره گفتم…اما اشتباه کردم…الان می بینم نمی تونم…نمی کشم… نخواستم بحثو ادامه بدم…پی یه جای خلوت می گشتم تا یه دل سیر گریه کنم…و اتاقو انتخاب کردم… من و علی دیگه با هم حرفی نزدیم…تا اینکه علی احضاریه اورد برام و گفت می خوام طلاقت بدم…یا زن بگیرم…نمی تونم خرج دو نفرو با هم بدم…بنابراین از فردا تو واسه خودت…منم واسه خودم… دلم شکست…نمی تونستم باور کنم کسی که یه عمر به حرفای قشنگش دل خوش کرده بودم…حالا به همه چی پا زده… دیگه طاقت نیاوردم لباسامو پوشیدمو ساکمم بستم…برگه جواب ازمایش هنوز توی جیب مانتوام بود… درش اوردم یه نامه نوشتم و گذاشتم روش و هر دو رو کنار گلدون گذاشتم…احضاریه رو برداشتم و از خونه زدم بیرون… توی نامه نوشت بودم: علی جان…سلام… امیدوارم پای حرفت واساده باشی و منو طلاق بدی…چون اگه این کارو نکنی خودم ازت جدا می شم… می دونی که می تونم…دادگاه این حقو به من می ده که از مردی که بچه دار نمی شه جدا شم…وقتی جواب ازمایشارو گرفتم و دیدم که عیب از توئه…باور کن اون قدر برام بی اهمیت بود که حاضر بودم برگه رو همون جاپاره کنم… اما نمی دونم چرا خواستم یه بار دیگه عشقت به من ثابت شه… توی دادگاه منتظرتم…امضا…مهناز
سوگند بازدید : 621 دوشنبه 17 بهمن 1390 نظرات (1)
یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟ برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند. در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد: یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند. یک قلاده ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود. رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان لحظه، مرد زیست شناس فریادزنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت. بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید. ببر رفت و زن زنده ماند. داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد. راوی اما پرسید : آیا می دانید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد می زد؟ بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است! راوی جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که «عزیزم ، تو بهترین مونسم بودی.از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود.›› قطره های بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد: همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا فرار می کند. پدر من در آن لحظه وحشتناک ، با فدا کردن جانش پیش مرگ مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه ترین و بی ریاترین ترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود.

تعداد صفحات : 21

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به طور کلی سایت جور وا جور ...
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1033
  • کل نظرات : 595
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 1072
  • آی پی امروز : 50
  • آی پی دیروز : 126
  • بازدید امروز : 363
  • باردید دیروز : 1,024
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 363
  • بازدید ماه : 7,925
  • بازدید سال : 40,765
  • بازدید کلی : 1,488,507
  • کدهای اختصاصی
    Google

    در اين وبلاگ
    در كل اينترنت
    وبلاگ-کد جستجوی گوگل