رحوالی فاصله های این روزهای غربتم سنگینی نگاه تو را ♥♥ ܓܨܓܨجور وا جور ܓܨܓܨ ♥♥ دائم به دوش میکشم هردم... هرکجا...میان ثانیه های جاری حس میکنم طنین صدای قدمهایت را درانعکاس سنگفرش های کوچه ♥♥ ܓܨܓܨجور وا جور ܓܨܓܨ ♥♥ خاطره گنگ ومات نگاهی ولبخندی که میان سکوت لبهایت محو می شد غرغر دستهایم ...حسرت و آه دلگیرش تا فاصله ی کوتاه دوری دستهایت نگاهم می پیچد در دالان نگاه گرمت ... درگستره سکوت بین ما فریادی موج میزد... ندای اعترافی مشترک که در گلو بغض میشد صدایی که از منتهای درون برمیخاست من وتو ... رو در رو ی دلهای یکدیگر... چه غوغای پر هیاهویی میان چشمهایت پنهان بود... سکوت حکم میکرد... شیشه سکوت بین ما را ...من شکستم و... اینکه... دوستت دارم ... مثل صدای پچ پچ ...که زمزمه اش در گوش همه آدما خوانده میشد دلم خرسند ...آسوده نفس کشیدم ... فریادو هلهله شب ... ماه سوت میزد وستاره ها کف رنگ سرخی که بر گونه هایت نقش می بست... ناگزیر...قدمهای لرزان آخر ... اشک در چشمهایم موج میزد ... دلم بهانه میگرفت ...دست دلم را محکم فشارمیدادم ولج بازی او که برزمین پا میکوبید... میان نگاه همه ی آدمها او را میکشیدم ... خنده تخلی که بر لبهایمان نقش میبست... اشکهای دلم... لحظه آخر♥♥ ܓܨܓܨجور وا جور ܓܨܓܨ ♥♥ تکان دادن دست ...میان هق هق گریه ی دل... با گام هایی سست ...از هم دور شدیم... صدای حرفهایت که در گوشم تکرار میشد ونگاهم که با حسرت ... رفتنت را تماشا میکرد... ♥♥ ܓܨܓܨجور وا جور ܓܨܓܨ ♥♥
فروشگاه