loading...
جور وا جور|مجله تفریحی سرگرمی تهران پاتوق
فروشگاه
آخرین ارسال های انجمن
جور وا جور بازدید : 374 شنبه 27 خرداد 1391 نظرات (0)

 

حتما تا اخرش بخونید 

بعد از کلي دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج …کردمما همديگرو به حد مرگ دوست داشتيم

 

سالاي اول زندگيمون خيلي خوب بود…اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به

 

وضوح حس مي کرديم…

 

مي دونستيم بچه دار نمي شيم…ولي نمي دونستيم که مشکل از کدوم يکي از

 

ماست…اولاش نمي خواستيم بدونيم…با خودمون مي گفتيم…عشقمون واسه يه

 

زندگي رويايي کافيه…بچه مي خوايم چي کار؟…در واقع خودمونو گول مي زديم…

 

هم من هم اون…هر دومون عاشق بچه بوديم…

 

تا اينکه يه روز

 

علي نشست رو به رومو

 

گفت…اگه مشکل از من باشه …تو چي کار مي کني؟…فکر نکردم تا شک کنه که

 

دوسش ندارم…خيلي سريع بهش گفتم…من حاضرم به خاطر

 

تو رو همه چي خط سياه بکشم…علي که انگار خيالش راحت شده بود يه نفس

 

راحت کشيد و از سر ميز بلند شد و راه افتاد…

 

گفتم:تو چي؟گفت:من؟

 

.

بقيه داستان را در ادامه مطلب بخوانيد


براي نمايش ادامه اين مطلب بايد عضو شويد !
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد

اگر قبلا ثبت نام کرديد ميتوانيد از فرم زير وارد شويد و مطلب رو مشاهده نماييد !
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به طور کلی سایت جور وا جور ...
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1033
  • کل نظرات : 595
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 1072
  • آی پی امروز : 116
  • آی پی دیروز : 107
  • بازدید امروز : 741
  • باردید دیروز : 941
  • گوگل امروز : 4
  • گوگل دیروز : 11
  • بازدید هفته : 4,207
  • بازدید ماه : 7,279
  • بازدید سال : 40,119
  • بازدید کلی : 1,487,861
  • کدهای اختصاصی
    Google

    در اين وبلاگ
    در كل اينترنت
    وبلاگ-کد جستجوی گوگل