حضرت الیاس
الیاس . پیامبر خدا . در کنار بازار روز . در میدان شهر . بر سکویی سنگی ایستاده بود و خطاب به مردم شهر . با شور و حرارت . سخن می گفت:
_ ای بنی اسرائیل . چرا به تقوا و پرهیزگاری روی نمی آورید ؟
آیا سزاوار است بت ((بعل)) را که از خویس هیچ اراده ای ندارد و ساخته دستان خود شماست و بپرستید و از پرستیدن خدای بزرگ ن است . خدایی که همه ما را آفریده است و اختیار زندگی و مرگ ما در دست اوست . خوداری کنید؟!
یکی از کسانی که دور او جمع شده و به سخنان وی گوش می داد . فریاد زد:
_ چرا دروغ می گویی؟ خدایی را که تو از آن نام می بری چه کسی دیده است؟
دیگری سخن را از دهان اولی ربود و گفت:
_ این سخنان تو جز خیالهایی باطل نیست که اندیشه خود تو جوشیده است.
نسیمی ملایم می وزید و گیسوان بلند پیامبر خدا الیاس را نوازش می کرد :اما توان ان را نداشت که قطره های درشت عرق را روی پیشانی بلند و گشاده پیامبر خدا خشک کند/ او همچنان با حرارت و پرشور موعظه می کرد:
_ قدی به تاریخ قوم خویش یعنی بنی اسرائیل بیندیشید.
پدران شما آیا پیامبران بزرگ حضرت موسی را تکذیب نکردند ؟ آیا پدران شما فریب سامری را نخوردند و به پرستش گوساله تن در ندادند؟
من به شما پند می دهم که (الله) را که پروردگار شما و پروردگار پدران شماست و بپرستید و از پرستیدن بت دست بردارید. مرا دروغگو می نامید. اما بندانید که من راستگویم و اگر به سوی خدای یکتا باز نگردید و همچنان بت پرستی تدامه دهید . به اذاب الهی دار خواهید شد ....
من بر عاقبت شما بیم ناکم .
*
بدینگونه سالها و سالها الیاس علیه السلام و جانشین او الیسع آن قوم را با شکیبایی پیامبرانه . با رافت و بردباری . از شرکت و پرسدیدن ((بت بعل)) پرهیز می دادند و به پرستش خداوند یکتا دعوت می کردند.
جز شماری اندکی . که فطرت الهی آنان مسخ نشده بود . کسی به آنان نگروید و ایشان را تکذیب هم می کردند ... و ازار هم می رساندند ... و عذاب اله در راه بود.
کپی فقط با ذکر منبع » www.soomy.ir
مجاز است و پیکرد قانونی خواهد داشت
منبع : کتاب داستان های پیامبران جلد اول از ادم تا مسیح
نوشته علی موسوی گرما رودی
داستان بعدی نوشته خواهد شد
((حضرت حزقیل))