loading...
جور وا جور|مجله تفریحی سرگرمی تهران پاتوق
فروشگاه
آخرین ارسال های انجمن
جور وا جور بازدید : 401 چهارشنبه 10 خرداد 1391 نظرات (1)



آورده اند که روزی ملک الموت به نزدیک سلیمان پیغمبر آمد و مردی در پیش خدمت سلیمان بود. ملک الموت تیز در وی نگریست :آن مرد بترسید که:((این که بود؟)) گفت: ((ملک الموت)) او گفت: ((یا سلیمان ! ترسم که مرا هلاک کند . و بادرا بفرمای تا مرا به زمین هندوستان برد تا از وی ایمن بمانم)) باد را فرمود  تا او را  ببرد . بعد از ساعتی ملک الموت پیش سلیمان آمد. پرسید که: ((کجا بودی؟ )) 
گفت: به زمین هندوستان : و من چون آن مرد را پیش تو دیدم متحیر شدم!  چه از این جا مسافتی بعید بود. خدای عز و جل در دل  وی افکند تا از تودرخواست کند تا او را به زمین هندوستان فرستی  و من عقب او بروم و جان او را قبض کنم تا حکم قضا و قدر به  نفاذ رسد 

  منبع :کتاب حکایت های شور انگیز.
  گر آورنده. و انتشار در اینترنت: www.soomy.ir

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط amir در تاریخ 1348/10/11 و 22:51 دقیقه ارسال شده است

سلام وب قشنگي داريد اگه مايل به تبادل لينک اتوماتيک با ماهستيد ما را با نام


█◄خفن ترین ماشین ها►█


لينک وبعد به وبسايت ما بيايد وخودتان لينک خود را ثبت کنيد تا لينک شويد

سمت چپ وبلاگ در بخش ارسال لينک

با تشکر


کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به طور کلی سایت جور وا جور ...
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1033
  • کل نظرات : 595
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 1072
  • آی پی امروز : 25
  • آی پی دیروز : 113
  • بازدید امروز : 29
  • باردید دیروز : 246
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 9
  • بازدید هفته : 594
  • بازدید ماه : 2,217
  • بازدید سال : 35,057
  • بازدید کلی : 1,482,799
  • کدهای اختصاصی
    Google

    در اين وبلاگ
    در كل اينترنت
    وبلاگ-کد جستجوی گوگل